رویای پرواز یک زن

ادبی- عرفانی

رویای پرواز یک زن

ادبی- عرفانی

قران

می خواهم بواسطه ی یکی از رویاهایم شما را با اهمیت قران و توسل جستن به ان بیشتر اشنا کنم.یکی از راههای ارتباطی من با خداوند خوابهای ضادقانه ام است.هم اینک یکی از این رویاهایم را برای شما بازگو میکنم.شبی سوار بر اسب سفید رویایی ام شده و به خانه کودکی ام سفر کردم .خانه ای دو طبقه با حیاط نه چندان بزرگ ولی مملو از عشق و شور و زیبایی بود .یادش بخیر.خود را در طبقه ی اول یافتم که از ورای شیشه به حیاط می نگریستم .دختری را دیدم زیبا و محجبه که کتابی در دست داشت و در اطراف محوطه می گردید.خوف عجیبی من را فرا گرفته بود .از مرد جوانی که صدایش را از دور میشنیدم می هراسیدم وبه طرف والدینم که در همان نزدیکی بودند رفتم از انها درباره ی ان دختر جویا شدم اما انها اذعان میکردند که چیزی نمیبینند و کاری از دستشان ساخته نبود ناگهان به داخل حیاط کشیده شدم دختر جوان به سوی من امد و دستش را بسوی من دراز کرد کتب را به من نشان میداد من مات و مبهوت مانده بودم او از من خواست کتاب را بگیرم من نیز این کار را کردم ناگهان احساس ارامشی به من دست داد فهمیدم که ان قران کریم است هز دختر جوان نامش را جویا شدم او خود را نظیف معرفی کرد .از من سوال کرد از چه میترسی گفتم از این صدا .برگشتم و مرد جوانی را که نیمی از صورتش زخمی بود و در پس در کوچه مان در پشت میله های اهنی ایستاده بود دیدم او گفت از این میترسی گقتم اری ان جوان با دیدن نظیف رنگش را باخت و چند قدم عقب رفت ونظیف گفت به قران پناه ببر وبه راحتی بر او غلبه کن گفتم چگونه ؟او من و قران را در اغوش گرفت وبه سوی او هجوم برد که ناگهان بیدار شدم.تعبیر رویایم را به شما میسپارم .ان را چگونه تعبیر میکنید ؟نظیف کیست؟ان جوان کیست ؟والدینم چه کسانی بودند؟ان خانه سمبل چیست ؟نتایج خود را به من بگویید.متشکرم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد